به یاد پدر

ساخت وبلاگ

پربازدیدترین مطالب کد پربازدیدترین به یاد پدر...
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 19:44

روز برفی( برگرفته از شعر باز باران گلچین گیلانی)آری آریبر می بارد کنونبرف می بارد به روی خانه ما اکنونیادمن هست روز برفیتوی باغ خانه مانخیلی خوشحال توی برفها می دویدمبرف همچون لباسیبرتن شاخ درختانجیرجیرک زیر درختانمی پرید این سو آن سومن به دنبال پرندهتوی باغ خانه مانمی پریدم ، می دویدمدسته دسته مرغهای آسمانیپرزنان در آسمانهابرف رو پرهایشان بودشوق پرواز در دلهایشان بود.من دلم می خواست همچون پرندهپر زنم در آسمانهاآری آریشوق عشق برف بازیلانه کرده در دل منآری آریبرف می بارد کنونبرف می بارد به خانه ما اکنون*سیدجلال حسینی دهبنه* + نوشته شده در  سه شنبه بیست و پنجم بهمن ۱۴۰۱ساعت 16:19&nbsp توسط سید جلال حسینی دهبنه  |  به یاد پدر...ادامه مطلب
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 72 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 23:45

*یاد ایام*من دلتنگ خانه پدرى هستم اين روزها بيشتر دلم هوايش را مى كند و دلتنگ خاطراتم میشومدلتنگ خانه ای که در دل جنگلهای توسکا قرارداشت و سقفش گالی پوش بود.خانه ای که پدرم اول تا آخرش را خودش ساخته بود.خانه اى كه در آن قد كشيدم، رشد كردم و از درختهايش استقامت ياد گرفتم چشمه احساسم كنار شالیزارهایش جوشيد.خانه ای که وقتی زمستانها برف آهسته و خاموش میبارید.پدرم شبانگاه زمانی که همه ما در خواب ناز بودیم میرفت برفهای سقف خانه را میریخت و بخاری هیزمی خانه را پرهیزم میکرد تا خانه برایمان گرم و امن باشد.خانه ای که روزها در حیاطش سنجاقک ها را دنبال میکردم وانگار با پریدنشان من هم می پریدم.خانه ای که وقتی مادرم ظرف دانه برمی داشت و وسط حیاط بزرگش مرغها و اردکها وغازهایش را باصدای مخصوصی صدا میزد همه دورش حلقه میزدند وخودش وسط آنها گم می شد و چقدر عشق میکرد بادست تان مهربانش به انها دونه بده.خانه ای که وقتى رقص اردكها در باران را می ديدم عاشق باران می شدم وساعتها روی ایوانش می نشستم و آنها را تماشا میکردم و عطر باران و خاکش مرا شفته اش میکرد.آری،دلم براى درخت انگور و باغ چای اطرافش تنگ شده است براى کلاغ هايى كه روى درختان توسکا لانه درست می کردند و برای اواز صبحگاهان سینه سرخ ها در پاییز و زمستان تنگ شده استمن دلم برای کلاغ زاغی هایی که صبح ها با صدای کش کش خود مارا بیدار میکردند و مادرم که میگفت آمدن مهمان را خبر می دهد، تنگ شده است.دلم براى همه چيز خانه پدرى ام تنگ شده است حتى براى دیوارهای گلى خانه اش و اجاقهاى هيزمیش.دلم براى خانه پدرى ام تنگ شده است آنجایی کهحرفهاى نا گفته ام را در سپيده دم به کلاغی میگفتم که روی صنوبرگوشه باغ لانه داشت.احساسم را درشبهای مهتابی با غوکان برکه کنار به یاد پدر...ادامه مطلب
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 74 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:14

به یاد شهدای عزیز*راست قامتان عشق*ای راست قامتان عشقای پیشتازان ظفرای آشنایان شفقرفتید، رفتید چه مستانهرفتید به سوی سالار عشقاما کبوتران عشقپیامتان را آوردندگفتند حسین واربر پیکر اهریمنان تاختید.گفتند، ازشجاعت تان گفتند.گفتند که بی پرواسینه شب را دریدید.و سپیده را که در اسارت شب بود رهانیدید.ما بسته ایم پیمان با خونتانما پاس می داریماین هدیه تان راوبخاطر خواهیم سپردپیامتان راسیدجلال حسینی دهبنه + نوشته شده در  پنجشنبه پانزدهم دی ۱۴۰۱ساعت 20:55&nbsp توسط سید جلال حسینی دهبنه  |  به یاد پدر...ادامه مطلب
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 75 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 14:14

 *شهرعشق*پشت دیوار دلم شهریست.که همه مردم آنصبح ها را جشن میگیرند.با طلوع خورشیدبرشبنم های گل یاسو درون کوچه شانهمه جا پیچیدهعطر سلام و لبخندو چه زیباست لب پنجره شانلانه شاپرک هادر کنار گلدانهای شقایقودرون این شهربلبلان مست غزل خوانصبحها همه رابر سر سجاده عشق میخوانند*سیدجلال حسینی دهبنه  * + نوشته شده در  چهارشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۱ساعت 18:28&nbsp توسط سید جلال حسینی دهبنه  |  به یاد پدر...ادامه مطلب
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:28

امشب دلم مهتاب میخواهد.آهسته آهسته میان زلفهایتتاب می خواهد.من هستم و تودرکنار برکه ی آبیآن دورتر یک کلبه ی چوبیهست خانه ی ماندستان پرمهرتدرون دست من شادیمامشب من و تواز همه رنج و غم آزادیمامشب به یاد اولین دیدار افتادممن بودم و تو آن شب رویایی زیبایک آسمان پرستاره بر فراز ما باهم نشستیمدر کنار برکه زیباآن شب چقدر مهتاب زیبا بودبلبل به روی شاخه هاآواز عشق میخواند می آمد از برکه صدای خنده غوکانآن دورتر کرمهای شبتاب با چراغشانآراسته بودند محفل ما رابا هم نوشتیم روی گلبرگ آقاقی هاتا عشق هست زندگی زیباستسیدجلال حسینی دهبنه + نوشته شده در  یکشنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۱ساعت 21:46&nbsp توسط سید جلال حسینی دهبنه  |  به یاد پدر...ادامه مطلب
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 191 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:28

داستانی کوتاه برگرفته از خاطراتم*صبری خانم*صبری خانم مادر بزرگم زن بزرگ و بامحبت خانواده بود.از اون زنها بود که به تنهایی با سخنانش یک ایل را مدیریت و راهنمایی میکرد. از مصاحبتش سیر نمیشدیم.سخنان و راهنمایی هایش کلاس درس بودامروزه جای امثال صبری خانم ها تو اکثر خانواده ها خالی است.سالها بود که بابا بزرگم خانه نشین شده بودصبرخانم هم از بابابزرگ پرستاری میکرد وهم چرخ زندگی را میچرخاند و راهنمای تمام عیار خانواده وفامیلین بود.یادم نیست رفته باشم پیشش و تنها بوده باشد.همیشه فامیلین برای گره گشایی ودرددل کردند میامدن پیشش.همیشه سماور چایش براه بود.چایش حرف نداشت .آرام ودلنشین صحبت میکرد با لبخندشیرینش یک استکان چای هم طرف را مهمان میکرد.سخنان و چایش بیشتر از داروهای امروزه به آدم آرامش میداد.به قول امروزی ها چنان انرژی مثبتی به آدم میداد که آدم مشکلش را فراموش میکرد.زمانی هم  که سرش خلوت میشد شال وکلاه میکرد و به فاملین سر میزد.اگر اختلاف خانوادگی پیش می آمد خیلی سریع دست به کار میشد و با طرفین جلسه میگذاشت مثل یک قاضی به صحبت هایشان گوش میداد و در پایان با راهنمایی و نصیحتش آنها را با هم صلح و سازش میداد.فامیلین اینقدر دوسش داشتند و بهش احترام میگذاشتند که سخنانش بین همه حجت بود.روز جمعه بود من شب هم پیش مادربزرگ بود داشتیم صبحانه میخوردیم که پرویزخان با زنش قمری خانم  آمدند خونه مادربزرگ.معلوم بود کارشان خیلی مهم بودپرویزخان از مردان بزرگ محل بود.ومرد زحمتکشی بود باغ چای بزرگی داشت که خیلی آباد بود.با تلاش قمری خانم همیشه قسمتی از باغش سیفی کاری میکرد از زندگی راضی بودند.مادر بزرگ از آنان با خوشرویی استقبال کرد و بالا آورد.از آنان پذیرایی کرد.به صحبتهایشان بادقت  به یاد پدر...ادامه مطلب
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 83 تاريخ : يکشنبه 26 تير 1401 ساعت: 12:28

سلام، سروده خودم تقدیم به شما زیبادلان ******** دلم درگوشه ای آرام گرفته چگونه بیدارش کنم که چینی تنهایش نشکند چگونه بگویم که بهار آمد وچگونه اورا به کناره سفره هفت سینی بیاورم که تونیستی »حسینی دهبنه« به یاد پدر...
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 90 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 0:32

سلام به دوستان زیبادلم سروده خودم تقدیم شما *********** می آیم ار پشت اقاقی ها می آیم از پشت شقایق ها با یک سبد پر از بنفشه سینه سرخان رفتند وبلبلان کنار گلها آواز بهاری میخوانند و آمدن بهار را خبر میدهند من امسال سفره هفت سینم را کنار گنجشکان وشقایقها میچینم چه کنم که جایت خالیست. »حسینی« به یاد پدر...
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 96 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 0:32

از 10کس دوری کتید. 1-کسی که همیشه مغرور است. 2-کسی که همیشه ناامید است. 3-کسی که همیشه وقتت را هدر میدهد. 4-کسی که همیشه خوذ شیفته است. 5-کسی که همیشه بهت اهمیت نمیده. 6-کسی که همیشه بهت حسودی میکنه. 7-کسی که همیشه بهت انرژی منفی میده 8-کسی که همیشه تورو دست کم میگیره 9-کسی که همیشه انتقاد و سرزنشت میکنه. 10-کسی که همیشه چاپلوسی میکنه به یاد پدر...
ما را در سایت به یاد پدر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : seyedjalaldehbone بازدید : 103 تاريخ : شنبه 30 فروردين 1399 ساعت: 0:32